خودشناسی-2

مقالات خودشناسی رویکرد نوین

رویكرد خودشناسی روانكاوی نوین


خودشناسی رویکرد نوین از نظر كارل یونگ (carlyung) روانشناس خوب خود را ذهن هشیار دانست یعنی آن بخش از روان كه به ادراك،تفكر،احساس و یادآوری مربوط می شود. این بخش شامل آگاهی ما از خویشتن و مسئول انجام فعالیتهای طبیعی زندگی در زمان بیداری است خود ، دارای كاركردی انتخابی است و تنها محركهایی را به ذهن هشیار و آگاه راه می دهد كه پیوسته در معرض آنها قرار داریم. قسمت اعظم ادراك هشیار و واكنش نسبت به جهان پیرامون مان به وسیله نگرشهای برون گرایی Extraversion و درون گرایی Introversionتعیین می شود. وی اعتقاد داشت كه زیست مایه ما می تواند به صورت بیرونی به سوی جهان خارج و یا به صورت درونی و به سوی خویشتن جریان یابد. جنبه دیگر نظریه یونگ تاكید بر این نكته دارد كه چگونه افراد با نیروهای مخالف درون خود منازعه می كنند. یونگ در این خصوص واژه پرسونا personaرا بكار برد و در اصل پرسونا به نقابی گفته می شود كه بازیگران یا افراد بر چهره می زنند تا در پس آن پنهان شوند و خود را چیزی جز آن چه هستند بنمایند.


ما در زندگی نقشهای بسیاری بازی می كنیم و صورتكهای بسیاری بر چهره می گذاریم چون همه ما چنین نقشهایی را بازی می كنیم به اعتقاد یونگ استفاده از نقاب های مختلف چندان زیان آور به نظر نمی رسد، حتی می تواند مفید وبرای مقابله با رویدادهای گوناگون زندگی جدید، ضروری باشد.
اگر شخص معتقد شود كه صورتك و یا نقاب به راستی می تواند بر طبیعتش تاثیر نهد، آنگاه نقاب می تواند بسیار زیان آور باشد، چرا كه دیگر شخص نقش بازی نمی كند بلكه به نقش تبد یل می شود، در نتیجه “من “ شخص همان نقاب می شود و سایر جنبه های شخصیت مجال رشد و پرورش كامل نمی یابند كه محصول آن اضطراب است (شولتز، ترجمه خوشدل ۱۳۶۹).
جنبه دیگر شخصیت از نظر یونگ آنیما وانیموس Anima & Animusاهمیت این دو در این است كه هر دو باید بیان شوند، یعنی مرد باید ویژگیهای زنانه خود و زن باید خصایص مردانه خود را همراه با خصوصیات جنس خود بروز دهد. تا شخص هر دو وجه خود را بیان نكند، نمی تواند به شخصیت سالم دست یابد. یونگ خود را هدف نهایی زندگی می داند. خود نمایانگر تلاش به سوی یگانگی، تمامیت و یكپارچگی همه جنبه های شخصیت است. زمانی كه خود پرورش یافت، شخص با خویشتن و جهان احساس هماهنگی و یكپارچگی میكندو در غیر این صورت از سلامت كامل باز می ماند.


یونگ در نهایت به تحقق خود اشاره می كند و عنوان می نماید كه برای رسیدن به خود شدن باید از آن جنبه های نفس كه مورد غفلت قرار گرفته آگاهی پیداكردو هیچ یك از وجوه شخصیت نباید بر دیگری مسلط شود. و همه آنها به توازنی هماهنگ و به یك شخصیت مشترك رسیده باشند.
آلفرد ادلر (Alfred Adler) بر شیوه زندگی Life styleتكیه داشت كه شخص بر اساس شیوه زندگی خاص خود ایفای نقش میكند و آن كلی است كه به اجزا فرمان میدهد. شیوه زندگی مهمترین عاملی است كه انسان زندگیش را بر اساس آن تنظیم می كند.
آدلر معتقد است شیوه زندگی دارای چهار صورت است :۱) مفهوم خود یا خویشتن پنداری، یعنی اعتقاد فرد به اینكه “من“ كه هستم ۲)خود آرمانی، یعنی اعتقاد فرد به اینكه “من چه باید باشم“ یا مجبورم چه باشم تا جایی در میان دیگران داشته باشم ۳)تصویری از جهان ۴) اعتقادات اخلاقی، پس هر گاه میان اعتقادات مربوط به “خود“ و “ خودآرمانی “ تعارض به وجود آید، احساس حقارت Inferority Sensation بروز می كند.


شیوه زندگی ، ادلر را ارضاء نكرد، زیرا به نظر او مفهومی ساده و مكانیكی بود و سر انجام در راه جستجوی اصلی پویاتر به مفهوم “خود خلاق “ دست یافت. وی عقیده داشت كه شخصیت آدمی فقط از استعدادهای غریزی ، ارثی ، تاثیرات محیط خارجی ، فعل و انفعالات حاصله از آنها تشكیل نمی شود ، بلكه در این میان خلاقیت و ابتكاری نیز در كار است به این معنی كه آدمی برای ارضاء تمایل برتری جویی خود عوامل زیستی و اجتماعی را تجارب تازه و فعالیت های ابتكاری مورد استفاده قرار می دهد كه این ابتكار و خلاقیت مظاهر “خود خلاق “ Self – creative هستند.
“ خود خلاق “ میان محركهای خارجی و پاسخهایی كه باید به آنها داده شود قرار دارد و در چگونگی و صدور پاسخ ها دخالت می كند یعنی ابتكار بخرج میدهد. بنابراین، طبق این نظر هر كسی معمار و سازنده بنای شخصیت خویش است و این بنا را با مواد خام وراثت و تجارب زندگی به وجود می آورد. و به عبارت دیگر آدمی می تواند حاكم بر سر نوشت خود باشد نه محكوم آن. “ خودخلاق “ به دنبال كارهای تازه و ابتكاری می رود و شیوه زندگی اختصاصی هر كس را معین میكند و این بر خلاف من فروید است كه اسیر و بنده و اجرا كننده هدفهای غرایزفطری پنداشته شده است (سیاسی،۱۳۷۱).
كارن هورنای(Karen Horney) خودشناسی و كوشش در بالفعل ساختن استعدادهای فطری را وظیفه اخلاقی و امتیازی معنوی انسان می داند و آنرا نتیجه تحول اخلاقی می خواند و تحول آدمی را ناشی از خود او نه از اجتماع میداند. (همان منبع)

سه مفهوم خودشناسی رویکرد نوین

هورنای سه مفهوم برای “خود“ قائل است.

  1. خود فعلی ،Actual self كه از مجموع تجربیات شخص تركیب یافته است
  2. خود حقیقی Real selfشخص سالم و هماهنگ
  3. خود آرمانی Idealized self(سادوك ، ترجمه پورافكاری۱۳۷۱).


هر اندازه آدمی بیشتر هدف خیالی و آرمانی خود را دنبال كند بیشتر از خود واقعی دور می شود و نتیجه این امر ابتدا افزایش شدت كشمكش درونی او بعد كوشش بیهوده او برای دفع آن كشمكش و رفتار نا بهنجار خواهد بود. فرد همه شكست ها و ناكامیهای خود را برون پنداریProjectionبه نیروهای خارجی نسبت می دهد كه اگر فرد بتواند خود شناسی كند و به خود واقعی خویش پی ببرد از این حالت نجات خواهد یافت.
اریك فروم (Erick Fromm) در ارتباط مفهوم “ خود “ جهت گیری بارور را عنوان كرد ، بارور بودن را به كار بستن همه قدرتها و استعدادهای با لقوه خویش میداندو شخصیت سالم بارور به یك معنا چیزی را به بار می آورد كه مهمترین دستاورد انسان، یعنی “ خود “ است انسانهای سالم با رایاندن همه استعدادهای بالقوه خود، با تبدیل شدن به آنچه در توانشان است با تحقق بخشیدن به همه قابلیتها و توانائیهایشان “ خود “ را می آفریند،فروم دو نوع وجدان اخلاقی قدرتگرا و وجدان اخلاقی انسانگر را مطرح كرد و بین این دو فرق گذاشت.وجدان اخلاقی قدرتگرا ، نمایا نگر قدرت خارجی درونی شده ای است كه رفتار و اندیشه، بیرون از خود شخص است و او را از رشد كامل باز می دارد. وجدان اخلاقی انسانگرا، ندای “ خود “ است و از تاثیر عامل خارجی آزاد است. بنابراین شخصیت سالم بارور از توانایی هدایت و تنظیم خود بر خوردار است (شولتز ، ترجمه خوشدل ۱۳۶۹).

نظریه هنری موری در مورد خودشناسی رویکرد نوین

هنری موری (Henry Murray) همانند فروید نهاد، فرا خود و خود را بكار برد اما مفاهیم وی با آنچه فروید عنوان كرد اندكی تفاوت داشت. موری معتقد بود كه نهاد مخزن تمامی امیال فطری تكانشی است. نهاد انرژی و جهت رفتار را فراهم میكند و نهاد را شامل تكانه های فطری است كه جامعه آن را قابل قبول می داند. وی معتقد بود قدرت نهاد در میان مردم فرق میكند و مسئله كنترل و هدایت نیروهای نهاد برای همه مردم یكسان نیست و تاكیدزیادی بر نیروهای موثر محیط اجتماعی بر روی شخصیت دارد (شولتز ، ترجمه كریمی ۱۳۷۸).
موری “ خود“ را یك نیروی باز داشت كننده و واپس زننده سائقه ها و انگیزه ها و سازمان دهنده رفتار میدانست كه برای چگونگی ظهور انگیز ههای دیگر نظم و تربیتی برقرار می كند و راه حل می یابد. من كه نیروی خود را از نهاد می گیرد همانقدر برای آن لذت و كامیابی فراهم میكند (سیاسی ، ۱۳۷۱).

“ فراخود “ را روانشناس خوب موری یك كیفیت اكتسابی می داند كه از اندرونی شدن ارزش های والدین و مربیان كودك به وجود می آید و بر سرمشق برگزیدگان و افراد برجسته و گروههای همسالان و ادبیات و اسطوره شناسی فرهنگها نیز تكیه دارد. فراخود در سراسر زندگی به رشد خود ادامه میدهد. در همان حال كه فراخود در حال رشد است “ خود آرمانی “ نیز در حال رشد است و این خود آرمانی برای فرد هدفهای دور بردی فراهم میكند تا برای رسیدن به آنها تلاش كند. خود آرمانی شامل آرزوها و جاه طلبی های شخص است و می تواند با ارزشهای فراخود در توافق و یا در تعارض باشد. در حالت تعارض، شخص ممكن است آرزوی برتری در نوعی از رفتارها را داشته باشد كه از هنجارهای فرهنگی درونی شده او تخلف كند، نظیر شخصی كه آرزو دارد سر كرده تبهكاران باشد (شولتز ، ترجمه كریمی، ۱۳۷۸).

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *